بهترین چت روم دنیا
چت روم

به دوش می کشم اینک جنازۀ خود را

گرفتم از اجل آخر اجازۀ خود را

اقول اشهد ان لا اله الا عشق

شناختیم خداوند تازۀ خود را

دل صبور من آتشفشان خاموشی ست

که در خودش می ریزد گدازۀ خود را

برای این که نمانم به روی دست شما

به دوش می کشم اینک جنازۀ خود را




تاریخ: یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,
ارسال توسط 1

حرف زیاد داریم اما ؛

ما همه کارگریم

از کوره اگر در برویم

آجر می شود نانمان!




تاریخ: یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,
ارسال توسط 1

با من

رفت و آمد نکن

«رفتن»

فعل قشنگی نیست

با من

فقط راه بیا ...




تاریخ: یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,
ارسال توسط 1

باران گرفته ام به هوای شکفتنت

جاری در امتداد ترک خوردۀ تنت

با اشک های حلقه شده پای گونه هات

با دست های حلقه شده دور گردنت

من متهم به رابطه با واژۀ توام

مظنون به دستکاری گل های دامنت

این گرگ و میش وقت طلوع است یا غروب

در چشم های نیلیِ مایل به روشنت؟!




تاریخ: یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,
ارسال توسط 1

آنسان که تویی هیچکس آگه به تو نیست

راهی ز فرازِ عقلِ کوته به تو نیست

هر چند تو را هزار ره باشد لیک

جز راهِ دل از هیچ رهی ره به تو نیست




تاریخ: یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,
ارسال توسط 1
 

این که جز عشق هیچ نیست

تنها چیزیست که از عشق می دانیم

همین کافیست

بارِ کشتی باید

به قدرِ گنجایشِ آن باشد.




تاریخ: یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,
ارسال توسط 1

باران ...

حقیقت آسمان را

به زمین خواهد رساند

حتی اگر

بزرگ ترین چتر غفلت را

بر سر گرفته باشیم.




تاریخ: یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,
ارسال توسط 1

محراب سجود خویشتن باید بود

معراج صعود خویشتن باید بود

بر گرد حریم خویشتن باید گشت

معمار وجود خویشتن باید بود




تاریخ: یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,
ارسال توسط 1

ما ترجمان دردیم

در سرزمینی دیرپای

به قدمت تاریخ

با اسراری دیریاب

لگدکوب سواران روم و ترک و عرب و مغول

اما نه مغلوب

که چیرۀ اعصار ماییم

جویبارهای خُرد

در دل اقیانوس فنا شدند

در خاکی که

تمامی تاریخ را ایستادگی کرده ست

حتی مردن ما هم باید ایستاده باشد

نام ما مرگ را جواب کرده است.




تاریخ: یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,
ارسال توسط 1

داد درویشی از سر تمهید

سر قلیان خویش را به مرید

گفت از دوزخ ای نکو کردار

قدری آتش به روی آن بگذار

بگرفت و ببرد و باز آورد

عِِقد گوهر ز دُرج راز آورد

گفت در دوزخ آنچه گردیدم

درکات جحیم را دیدم

آتش هیزم و زغال نبود

اخگری بهر انتقال نبود

هیچکس آتشی نمی افروخت

زآتش خویش هر کسی می سوخت

صغیر اصفهانی




تاریخ: یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,
ارسال توسط 1